آن لب شيرين همچون جان شيرين

شاعر : خواجوي کرماني

وان شکنج زلف همچون نافه‌ي چينآن لب شيرين همچون جان شيرين
نافه‌ي مشکست يا زلفين مشکينجان شيرينست يا مرجان شيرين
خسروان فرهاد آن ياقوت شيرينعاقلان مجنون آنزلف چو ليلي
گلستاني بر فراز سرو سيمينعارضش بين بر سر سرو ار نديدي
وز براي دوست مي‌خواهم جهان بينمن بروي دوست مي‌بينم جهانرا
ناله‌ي مرغ سحر برخاست بنشينشمع بنشست اي مه بي مهر برخيز
برفکن تا بشکند بازار نسرينسنبل سيراب را از برگ لاله
بيدلان انده خورند اما نه چنديندلبران عاشق کشند اما نه چندان
جان شيرينش فداي جان شيرينجان بتلخي مي‌دهد خواجو چو فرهاد